در عبارت ذیل ظاهراً از کوره گرفته است بر مبنای اتخاذ فعل از اسم: زیرا که ایشان آن کسی بودند که مالک شهر قم شدند وآنرا تکویر کردند و بارو کشیدند. (تاریخ قم ص 12)
در عبارت ذیل ظاهراً از کوره گرفته است بر مبنای اتخاذ فعل از اسم: زیرا که ایشان آن کسی بودند که مالک شهر قم شدند وآنرا تکویر کردند و بارو کشیدند. (تاریخ قم ص 12)
دورویگی کردن و نفاق کردن و مکر کردن و فریب دادن و غدر کردن و دروغ گفتن. (ناظم الاطباء). سخن دروغ را آرایش دادن. دروغی را راست نمودن: اینجا بگاه نتوان تزویر شعر کردن افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری. منوچهری. گفت چه گوئید اندر مردی که نامۀ مزور از من به عبداﷲ خزاعی برده است و بر من تزویر کرده از بهر فائدۀ خویش. (تاریخ بخارا) : خواهند جماعتی که تزویر کنند از حیله طریق شرع تغییر کنند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 903). از سر زلف تو، همه هیچ بود هرچه دلم حیله و تزویر کرد. عطار. می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند. حافظ
دورویگی کردن و نفاق کردن و مکر کردن و فریب دادن و غدر کردن و دروغ گفتن. (ناظم الاطباء). سخن دروغ را آرایش دادن. دروغی را راست نمودن: اینجا بگاه نتوان تزویر شعر کردن افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری. منوچهری. گفت چه گوئید اندر مردی که نامۀ مزور از من به عبداﷲ خزاعی برده است و بر من تزویر کرده از بهر فائدۀ خویش. (تاریخ بخارا) : خواهند جماعتی که تزویر کنند از حیله طریق شرع تغییر کنند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 903). از سر زلف تو، همه هیچ بود هرچه دلم حیله و تزویر کرد. عطار. می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند. حافظ
صورت کشیدن و نقش کردن. (ناظم الاطباء) : شمس در خارج اگرچه هست فرد مثل او هم می توان تصویر کرد. مولوی. خیال قد تو در آبگیر دیدۀ من بجای هر مژه سروی همی کند تصویر. نجیب الدین جربادقانی (از آنندراج). آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم. حافظ. مصوری که شبیه ترا کند تصویر ز خامه اش سرانگشت در دهان ماند. صائب (از آنندراج). ، به خیال آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تصور کردن: بجز این هرچه کیمیا گویند آن سخن مشنو و مکن تصویر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 888). گر کام دل از زمانه تصویر کنی بیفایده خود را ز غمان سیر کنی. سعدی
صورت کشیدن و نقش کردن. (ناظم الاطباء) : شمس در خارج اگرچه هست فرد مثل او هم می توان تصویر کرد. مولوی. خیال قد تو در آبگیر دیدۀ من بجای هر مژه سروی همی کند تصویر. نجیب الدین جربادقانی (از آنندراج). آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم. حافظ. مصوری که شبیه ترا کند تصویر ز خامه اش سرانگشت در دهان ماند. صائب (از آنندراج). ، به خیال آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تصور کردن: بجز این هرچه کیمیا گویند آن سخن مشنو و مکن تصویر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 888). گر کام دل از زمانه تصویر کنی بیفایده خود را ز غمان سیر کنی. سعدی
به بیدینی نسبت کردن. (ناظم الاطباء). به کفر منسوب کردن کسی را. کافر خواندن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تکفیر میکنند. حافظ. رجوع به مادۀ قبل شود
به بیدینی نسبت کردن. (ناظم الاطباء). به کفر منسوب کردن کسی را. کافر خواندن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تکفیر میکنند. حافظ. رجوع به مادۀ قبل شود
اگر کسی درخواب دید تکبیر می کرد، دلیل که ازشر دشمنان ایمن شود و در خیرات بر وی گشاده شود. محمد بن سیرین دیدن تکبیر کردن در خواب بر چهار وجه است. اول: ایمنی از دشمن. دوم: رستگاری از بلا و فتنه. سوم: خیر و برکت. چهارم: گشایش کارهای بسته.
اگر کسی درخواب دید تکبیر می کرد، دلیل که ازشر دشمنان ایمن شود و درِ خیرات بر وی گشاده شود. محمد بن سیرین دیدن تکبیر کردن در خواب بر چهار وجه است. اول: ایمنی از دشمن. دوم: رستگاری از بلا و فتنه. سوم: خیر و برکت. چهارم: گشایش کارهای بسته.